سال نهم، شماره اول، پياپي 23، بهار و تابستان 1397
علياكبر شاملي / دانشجوي دكتري مدرسي معارف دانشگاه معارف alishameli1365@gmail.com
سيداكبر حسيني قلعهبهمن / دانشيار گروه اديان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره akbar.hosseini37@yahoo.com
دريافت: 27/11/96 - پذيرش: 29/3/97
چکيده
يکي از مهمترين مسائل معرفتشناختي حوزة فلسفة اخلاق، مسئلة توجيه گزارههاي اخلاقي است. در باب توجيه گزارههاي اخلاقي، نظريات متفاوتي از منظر فيلسوفان اخلاق ارائه شده است. از ميان اين نظريات، دو نظرية وجدانگرايي و شهودگرايي به صورت ظاهري بيشترين شباهت را به هم دارند. وجدانگرايان اخلاقي معتقدند: براي انجام امور اخلاقي نياز به تفکر منطقي نيست؛ بلکه وجدان بهتنهايي انسانها را به اعمال اخلاقي دعوت ميکند. از سوي ديگر، شهودگرايان نيز چنين ادعايي را با بيان ديگري مطرح ميکنند. اين دو نظريه، با تمام شباهتهايي که به هم دارند، به علت اختلاف در معناشناسي، اختلافاتي در معرفتشناسي گزارههاي اخلاقي دارند. اين مقاله با روش توصيفي تحليلي، نظريات ژانژاک روسو سردمدار وجدانگرايي و جياي مور سردمدار شهودگرايي را بررسي کرده و به نقد آن پرداخته است. حاصل اين پژوهش اين است كه نظريات وجدانگرايي روسو و شهودگرايي مور در مسئلة توجيه گزارههاي اخلاقي، از سه منظر با يکديگر اختلاف دارند. ابتدا آنکه اگرچه هر دو فيلسوف بهعنوان درونگرايان معروفاند، روسو وجدان را يک حس دروني معرفي ميکند، ولي مور شهود را مشاهدة عقلاني ميداند و تأکيد دارد که شهود، حسي نيست. افزونبراين، شهود و وجدان در دائمي بودن يا نبودن و طبيعي بودن يا نبودن، اختلافاتي نيز دارند.
کليدواژهها: توجيه، وجدانگرايي، شهودگرايي، اخلاق، روسو، مور.