معرفت اخلاقی، سال شانزدهم، شماره اول، پیاپی 37، بهار و تابستان 1404، صفحات 19-32

    بنیان های هستی شناختی و انسان شناختی نظریه ارزش اخلاقی صدرالمتالهین

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ مرضیه ورمزیار / استادیار گروه معارف دانشگاه لرستان / varmazyar.m@lu.ac.ir
    سیداکبر حسینی قلعه بهمن / دانشیار گروه ادیان مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / ghalebahman@iki.ac.ir
    غلامحسین گرامی / استادیار گروه مبانی نظری اسلام دانشگاه معارف اسلامی / gerami@maaref.ac.ir
    dor 20.1001.1.20087160.1404.16.1.2.1
    doi 10.22034/marefateakhlagi.2024.5001002
    چکیده: 
    تفکر صدرالمتألهین ظرفیت لازم برای ورود به ساحت‌های گوناگون، به‌ویژه فلسفة اخلاق را داراست. نظریة اخلاقی از محوری‌ترین مباحث فلسفة اخلاق است که از مبانی تفکر وی نشئت می‌گیرد. از مهم‌ترین بنیان‌ها در این ساحت، بنیان‌های هستی‌شناختی و انسان‌شناختی نظریة اخلاقی است. نویسنده به روش کتابخانه‌ای، تحلیلی و استنباطی به اهم هر دو بنیان اشاره کرده است. اصالت وجود، مساوقت وجود با خیر، علم، کمال و سعادت، حرکت جوهری و استکمال نفس، تشکیک وجود، تقسیم وجود به رابط و مستقل و امکان فقری وجودات ربطی، سریان عشق در همة موجودات، حمل حقیقت و رقیقت و برخی دیگر از مبانی هستی‌‌شناختی، وجود فقری، حب ذات، کرامت، فطرت الهی، کمال‌طلبی، شوق به لقای حضرت حق و فنای فی‌الله، مسئولیت اخلاقی، انتخاب آگاهانه، جسمانیة‌‌الحدوث و روحانیة‌‌البقاء بودن نفس انسانی، اصالت روح و خلود آن، نیازمندی انسان به وحی برای دستیابی به کمال حقیقی و بعضی دیگر از جمله مبانی انسان‌شناختی نظریة اخلاقی صدرالمتألهین است که نویسنده به تبیین و استنباط آنها و سپس به ارتباط میان آن بنیان‌ها و نظریة اخلاقی وی پرداخته است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Ontological and Anthropological Foundations of Mulla Sadra’s Theory of "Moral Value"
    Abstract: 
    Mulla Sadra’s philosophy possesses the capacity to engage with diverse domains, particularly moral philosophy. His ethical theory, rooted in his philosophical foundations, addresses core issues in ethics. This study employs library research, analytical methods, and inference to highlight key ontological and anthropological foundations of his ethical theory. Ontologically, these include the principality of existence, the equivalence of existence with goodness, knowledge, perfection, and happiness; substantial motion and the soul’s perfection; gradation of existence; the division of existence into dependent and independent; possibility in the sense of need (existential possibility) of relational beings; the universality of divine love; and the predication in high degree and low degree of the same being. Anthropologically, the foundations include existential poverty, self-love, human dignity, divine nature, the pursuit of perfection, longing for divine union and annihilation in God, moral responsibility, conscious choice, the soul’s corporeal origination and spiritual permanence, the primacy and immortality of the soul, and humanity’s reliance on revelation for attaining true perfection. The study elucidates these foundations and their connection to Mulla Sadra’s ethical theory.
    References: 
    • Mc. Naughton, David (1988). Moral Vision An Introduction to Ethics. USA: Blackwell Publishing.
    • Kai, Nielsen (1972). Ethics, Problems of Encyclopedia Of Philosophy. Paul Edwards, Ed. New York: Macmillian Publishing Co.
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    اگرچه بحث نظرية اخلاقي و عنوان مباحث بنيان‌هاي هستي‌شناختي و انسان‌شناختي اين نظريه به‌طور مستقيم در آثار صدرا ديده نمي‌شود، ليکن نوآوري‌هاي وي در حکمت متعاليه و در ديگر آثارش، راه را براي ورود به اين ساحت باز مي‌کند. به‌منظور تبيين و استنباط نظرية اخلاقي صدرالمتألهين در کنار ساير مباني، بررسي و استنباط بنيان‌هاي هستي‌شناختي و انسان‌شناختي ضروري است.
    اگرچه هرکدام از اين مباني پژوهش مستقلي مي‌طلبد، ليکن در تبيين نظرية اخلاقي صدرالمتألهين، گه‌گاه به مواردي برمي‌خوريم که از هم‌جواري و قرار گرفتن دو يا سه مبناي انسان‌شناختي و هستي‌شناختي در کنار هم، مي‌توانيم به نتيجة مد نظر دست يابيم. نويسنده به بررسي هر دوي آنها در اين نوشتار پرداخته است.
    پيشينة پژوهش
    در بنيان‌هاي هستي‌شناختي و انسان‌شناختي فلسفۀ صدرا به شکل مطلق، مقالات و کتاب‌هايي نگاشته شده است که از مهم‌ترين آنها مي‌توان به آثار آقاي عبدالرسول عبوديت اشاره نمود؛ همچنين در تعريف و تبيين نظريۀ اخلاقي يا نظريۀ ارزش اخلاقي به‌صورت مطلق در برخي کتاب‌هاي فلسفۀ اخلاق مطالبي آمده است که کتاب فلسفۀ اخلاق اثر ويليام کي. فرانکنا و مباني فلسفۀ اخلاق اثر رابرت ال. هولمز از اهم آنهاست، و ليکن به‌طور خاص در بنيان‌هاي هستي‌شناختي و انسان‌شناختي نظريات اخلاقي و به‌ويژه نظريۀ اخلاقي صدرالمتألهين و يا پيوند ميان اين بنيان‌ها با نظريۀ ارزش وي مقاله يا کتابي نوشته نشده است و اين اثر از هر دو حيث تازه و نوآوري دارد. 
    پيش از هر سخني در اين‌باره، نخست به مفهوم‌شناسي «انسان‌شناسي»، «هستي‌شناسي»، «نظرية اخلاقي» و «بنيان» مي‌پردازيم و سپس بحث در بنيان‌ها را پيش خواهيم گرفت.
    1. مفهوم‌شناسي
    1-1. نظرية اخلاقي
    «نظرية اخلاقي» (Theory of moral) بخشي از اخلاق هنجاري (Normative Ethics) در فلسفة اخلاق است. اخلاق هنجاري مطالعه و بررسي دربارة اصول، معيارها و روش‌هايي براي تبيين «حسن و قبح، «درست و نادرست»، «بايد و نبايد» و امثال آن است و هدف از آن، رسيدن به ملاک‌هاي اخلاقي براي تنظيم رفتار درست يا نادرست است (کاي، 1972، ص121-122).
    نظريات اخلاقي از مهم‌ترين بخش‌هاي اخلاق هنجاري در فلسفة اخلاق است و در پي فراهم آوردن روشي كلي و موجه براي حل مسائل اخلاقي خاص و تعيين درستي و نادرستي افعال هستند (مک ناتون، 1988، ص15).
    نظرية هنجاري به ارائه و دفاع فلسفي از معيارهاي افعال و افراد اخلاقي مي‌پردازد (خزاعي، 1389، ص15).
    وقتي از نظرية اخلاقي يک نظام سخن مي‌گوييم، درحقيقت از توانايي آن مکتب، در تبيين نظام‌مند از بنياد حکم اخلاقي سخن گفته‌ايم. نظريات اخلاقي براي به‌کارگيري در موقعيت‌ها پديد مي‌آيند و اصول و روش‌هايي ارائه مي‌دهند که بتوان به‌ کمک آنها، مشکلات اخلاقي را حل کرد (پينكافس، 1382، ص85).
    2-1. بنيان
    «مبنا» (Foundation) به هر چيزي گفته مي‌شود که بتواند اساس براي چيز ديگر باشد (مصباح يزدي، 1391، ص85؛ جمعي از نويسندگان، 1397، ص26). گاهي گفته مي‌شود: گزاره‌هايي خبري که يا بديهي‌اند يا در علوم ديگر به اثبات رسيده‌اند (فتحعلي و ديگران، 1391، ص65) و داراي تقسيماتي همچون انسان‌شناختي، هستي‌شناختي و معرفت‌شناختي‌اند (رهنمايي، 1388، ص69).
    3-1. بنيان انسان‌شناختي
    «انسان‌شناختي» (Ontology) دانشي است که به شناخت انسان و ويژگي‌هاي او مي‌پردازد. آن دسته از نتايج علمي قابل اعتماد و مرتبط با دانش مد نظر که از مطالعات انسان‌شناختي به‌دست مي‌آيد، به‌مثابة مباني انسان‌شناختي به‌کار گرفته مي‌شود (احمدپور، 1395، ص107). گاهي نيز به ‌شکل خاص‌تري گفته مي‌شود: مباني انسان‌شناختي گزاره‌هاي توصيفي ـ تبييني مدلل دربارة واقعيت وجود انسان است که از تعاليم اسلامي يا معارف اصيل اسلامي در مقام توصيف خصوصيات عموم افراد نوع بشر يا از مباحث مربوط به تعريف انسان در فلسفه استخراج شده‌اند و بايد آنها را به لحاظ نقش محوري تبيين و ترسيم سيماي کلي انسان در هر نظرية فلسفي، سنگ بناي اصلي هرگونه توصيف و تبيين دانست (شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 1390، ص53).
    4-1. بنيان هستي‌شناختي
    «هستي‌شناختي» (Anthropology) دانشي است که عالم وجود را از منظري کلي مطالعه مي‌نمايد و به‌ دنبال دستيابي به تصويري واقعي و تفسيري موجه از جهان هستي است. تصويري که يک مکتب از ابعاد جهان هستي ترسيم مي‌کند و تفسيري که از چرايي و فلسفة وجودي آن ارائه مي‌دهد، تکيه‌گاه فکري همة توصيه‌ها و بايد‌ها و نبايد‌هايي به‌شمار مي‌رود که در آن مکتب انشا مي‌شود (مطهري، 1388، ج2، ص75).
    مباني هستي‌شناختي نتايج تحقيقات هستي‌شناسانه در آن رشتة علمي است که اساس حل و فصل مسائل آن علم قرار داده شده است (احمدپور، 1395، ص107).
    2. بنيان‌هاي هستي‌‌شناختي نظرية اخلاقي صدرالمتألهين
    1-2. اصالت وجود
    از نظريات مهم فلسفي صدرالمتألهين که در بيشتر آثار، به آن پرداخته و آن را به اثبات رسانده، بحث «اصالت وجود» است؛ به‌اين‌معنا که وجود، بالذات موجود است و ساير اشياي غير وجود، بالذات موجود نيستند، بلکه به وجودشان موجودند که بر آن عارض مي‌شوند و درحقيقت، اين وجود است که موجود است (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص39؛ 1360الف، ص8؛ 1363ب، ص44).
    2-2. مساوقت وجود با خير، علم، کمال و سعادت
    صدرالمتألهين خير را مساوق با وجود (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص22 و 340؛ ج7، ص104 و 148؛ 1383، ج1، ص217 و 519) و مساوق با سعادت (صدرالمتألهين، 1981، ج‏9، ص121) مي‌داند. وي معتقد است: هرقدر وجودي کامل‌تر باشد، درک به‌وسيلة آن قوي‌تر و ابتهاج به آن بيشتر است (صدرالمتألهين، 1383، ج1، ص217). وي با عباراتي ديگر مساوقت وجود را با علم بيان مي‌کند (صدرالمتألهين، 1981، ج3، ص291 و 296؛ ج2، ص239) و ضعف وجود را برابر کمي علم مي‌داند (صدرالمتألهين، 1981، ص237) و در مجموع، مساوقت وجود، علم، کمال و خير را بيان مي‌کند (صدرالمتألهين، 1383، ج2، ص181 و 117).
    3-2. حرکت جوهري و استکمال نفس انساني
    از ابتکارات صدرالمتألهين در حکمت متعاليه، «حرکت جوهري» است (صدرالمتألهين، 1360الف، ص241؛ 1354، ص276؛ 1383، ج1، ص227؛ ج3، ص97؛ 1360ب، ص372). وي معتقد است: نفس انسان در جريان حرکت جوهري خود، استکمال مي‌يابد. حرکت جوهري هر آن، شدن نفس انساني است تا مرحلة کمال نهايي که غايت و انتهاي امر است. در حکمت صدرايي، در جريان حرکت جوهري، جوهره و ذات نفس در حال تغيير است و اين تغيير در ساية متصف شدن نفس به صفات و ملکات اخلاقي در اختيار آدمي واقع مي‌شود (صدرالمتألهين، 1363ب، ص523 و 582ـ585؛ 1981، ج3، ص324ـ320؛ ج6، ص380؛ 1366، ج3، ص297؛ ج5، ص185؛ 1360ب، ص372).
    حرکت جوهري اساساً آثار تربيتي و اخلاقي فراوان دارد که با کمال انسان به شدت مرتبط است؛ زيرا جسمانية‌الحدوث و روحانية‌البقاء بودن معاد به‌‌وسيلة آن ثابت مي‌شود و از اين راه، مي‌توان تأثيرات اعمال و رفتار را در ملکات اخلاقي و روحاني تبيين نمود (جوادي آملي، 1386ب، ج3، ص331).
    4-2. تشکيک وجود
    تشکيک وجود که از نظريات منحصربه‌فرد صدرالمتألهين است (صدرالمتألهين، 1360الف، ص135؛ 1981، ج3، ص230؛ عبوديت، 1390، ص217ـ 276)، امتياز و اشتراک موجودات را به يک چيز، يعني وجود برمي‌گرداند. صدرالمتألهين معتقد به اشتراک معنوي وجود است (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص35‏) و اختلاف ميان موجودات را در شدت و ضعف وجودي مي‌داند. اين شدت و ضعف، همان تشکيک وجود است. افزون بر آن، صدرالمتألهين اين شدت و ضعف را بر اساس حرکت جوهري قابل تغيير مي‌داند.
    5-2. تقسيم وجود به رابط و مستقل
    به ‌خلاف گذشتگان که وجود را به «واجب» و «ممکن» تقسيم مي‌کردند و‌‌ امکان در وجود ممکن را امکان ماهوي تعريف مي‌نمودند، صدرالمتألهين در تقسيمات وجود، قائل به دو وجود مستقل و ربطي است (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص117 و 330؛ جوادي آملي، 1386الف، ج2، فصل9، ص520ـ524؛ مصباح يزدي، 1384، ص129). در امکان ماهوي، هرکدام از واجب و ممکن وجود في‌نفسه دارند، با اين تفاوت که وجود في‌نفسهِ ممکن در مقام معلول، نيازمند وجود علت خود است و علة‌العلل البته خداوند متعال است، ‌ليکن وجود ربطي صدرايي به‌خلاف وجود امکاني فلاسفة پيشين، وجود في‌نفسه نيست، بلکه وجودي فقري دارد و ازاين‌رو امکان در آن، نمي‌تواند از نوع امکان ماهوي باشد، بلکه امکاني از جنس فقر است که به آن «امکان فقري» گويند. اين وجود عين ربط و اتصال به وجود مستقل خداوند است.
    6-2. امکان فقري موجودات ربطي و حس نياز به وجود مستقل
    بنا بر آنچه در مبناي پيشين گذشت، امکان ماهوي از وجود ماسوي‌الله رخت بربسته، جاي خود را به امکان فقري مي‌دهد. درحقيقت صدرالمتألهين تلاش دارد ربط و وابستگي همة هستي به خالق را به ‌شکل ملموسي در حکمت خود ترسيم نمايد. در اين ترسيم، وي تصريح آيات قرآن را در اين زمينه به نمايش گذاشته است (فاطر: 15). عين ربطي بودن هستي، حس نياز همة هستي در هر لحظه به حضرت حق و اتصال به او براي تأمين اين نياز را به وجود مي‌آورد (ورمزيار، 1396، ص175ـ180).
    7-2. سريان عشق در همة موجودات
    در نگرش صدرايي، عشق در همة هستي جريان دارد و خداوند اين عشق را به‌طور فطري در ذات هستي نهادينه ساخته است (صدرالمتألهين، 1981، ج6، ص110؛ جوادي آملي، 1386الف، ج10، فصل 28، ص65ـ68؛ عبداللهي، 1390، ص138ـ144). عشقي که فلسفة وجودي آن بازگشت به اصل و ريشة خود، يعني خداست و قرآن نيز به اين بازگشت تصريح نموده (بقره: 156)، بحث قوس نزول و صعود عرفاني مد نظر عرفا و از جمله صدرالمتألهين است که به اين حقيقت تصريح کرده است. اين عشق بالقوه است و لطفي از سوي خدا تا انسان در ساية اختيار و انتخاب راه درست، آن را در مسير حقيقي خود که قرب است، بالفعل نمايد.
    8-2. حمل حقيقت و رقيقت
    اضافه کردن حمل حقيقت و رقيقت در کنار ساير حمل‌هاي منطقي، از ابتکارات ديگر صدرالمتألهين است. (صدرالمتألهين، 1981، ج6، ص110؛ جوادي آملي، 1386الف، ج10، ص65-68؛ عبداللهي،1390، ص138ـ144). در اين حمل دو موجود با هم اتحاد مي‌يابند که اين اتحاد در اصل وجود و اختلاف آنها در کمال و نقص است. وجودي که کامل است، از آن جهت که همة کمالات وجود ناقص را دارد، به حمل حقيقت بر رقيقت، بر آن قابل حمل است و به ‌همين ‌ترتيب، مي‌توان وجود ادنا يا ناقص را به حمل رقيقت بر حقيقت، بر وجود اعلا حمل نمود.
    صدرالمتألهين اين حمل را از قاعدة «بسيط الحقيقه» (صدرالمتألهين، 1981، ج2، ص368؛ 1361، ص221ـ222؛ 1363ب، ص267؛ 1363الف، ص49؛ 1360ب، ص51) استخراج نموده و بر اساس تشکيک مراتب وجود فلسفي يا ظهور عرفاني بنا نهاده است. با توجه به آنکه خداوند به‌عنوان علة‌العلل، واجد همة کمالات معلولات بوده و با توجه به صاحب مظهر بودن، واجد همة کمالات مظاهر خويش است، معلول‌ها و مظهرهاي خداوند وجودها و مظاهر ناقص داراي مراتب از وجود خداوند هستند (صدرالمتألهين، 1981، ج6، ص110؛ جوادي آملي، 1386الف، ج10، ص65؛ عبداللهي، 1390، ص139ـ144).
    تأثير و تأثر موجودات بر هم، ضرورت علّي ـ معلولي، سنخيت علّي ـ معلولي، تزاحم در عالم ماده، تقسيم موجودات به مادي و فرامادي و مانند آن از ديگر مباني عمومي هستي‌شناختي است که به علت روشن بودن تبيين آنها، در مباني صدرايي و نيز عدم ورود به آنها، در بحث نظرية «ارزش اخلاقي» ملاصدرا، نويسندة اين نوشتار پرداختن به آنها را ضروري نمي‌داند.
    3. بنيان‌هاي انسان‌‌شناختي نظرية اخلاقي صدرالمتألهين
    1-3. وجود فقري
    همچنان‌که در مباني هستي‌شناختي صدرايي در تقسيم‌بندي وجود به رابط و مستقل گذشت، وجود ربطي که انسان ازجملة آنهاست، عين ربط و اتصال به وجود مستقل حضرت حق است و با اندک قطع‌ نظر و اتصال، از هستي ساقط مي‌شود. هرچه انسان نياز خود به حق را بيشتر درک نمايد و باور کند که خودش هيچ است و هرچه هست اوست و از آن اوست، قرب او به حق بيشتر خواهد بود (صدرالمتألهين، 1981، ج2، ص216) و خود و همة عالم را محاط و ذات حضرت حق را محيط بر همة عالم خواهد يافت، آن‌گونه که چيزي را نمي‌بيند، مگر آنکه حق را قبل از آن ديده باشد؛ همچنان‌که امام پرهيزگاران فرمودند: «ما رأيت شيئاً الاّ ورأيت الله قبله» (مازندراني، 1421ق، ج3، ص83)، پي بردن به فقر وجودي و نياز مطلق به غني علي الاطلاق، ارتباط مستمر با حضرت حق را به همراه دارد که اين ارتباط سبب زنده شدن روح و هدايت قلب است (صدرالمتألهين، 1981، ج2، ص216).
    2-3. حب ذات
    صدرالمتألهين اصل حب ذات را فطري مي‌داند و معتقد است: خداوند حب ذات دارد (صدرالمتألهين، 1354، ص155؛ 1981، ج7، ص188؛ 1354، ص155؛ 1360الف، ص146؛ 1363ب، ص269) و به‌ حمل حقيقت و رقيقت فلسفي و تجلي عرفاني، بندگان خدا داراي اين خصيصه خواهند بود. حب ذات در خداوند، فارغ از جهات نقص است؛ زيرا آنچه سبب نقص است، ماهيت است و خداوند وجود محض است، ليکن حب ذات در انسان، جهات نقص و عدمي دارد.
    از‌اين‌رو گاهي به خطا مي‌رود و سر از خودخواهي و تکبر درمي‌آورد. خداوند متعال اصل «حب ذات» را به‌خاطر نيل به کمال، در وجود انسان قرار داده است؛ زيرا انسان به سبب حب ذات، کمال خود را نيز دوست دارد و خواهان حقيقت است. کمال انسان نيز در قرب به خداوند است. خداوند زمينة آن را از طريق جريان عشق در همة هستي و حرکت جوهري در نفس آدمي فراهم نموده است. چنانچه همة اينها در مسير خود قرار بگيرد، اين الطاف الهي در ساية اختيار و جد و جهد انسان موجب تکامل نفس خواهد شد؛ زيرا به گفتة صدرالمتألهين نزديکي به منشأ خيرات، يعني خداوند که برگرفته از تعاليم اسلامي است، بالاترين حد کمال و به‌عبارت‌ديگر، کمال نهايي است (صدرالمتألهين، 1354، ص500؛ 1366، ج2، ص315).
    3-3. کرامت
    صدرالمتألهين معتقد به کرامت انساني است. در نگرش وي، خداوند انسان را گرامي داشته است (اسراء: 70). پس کرامت از نظر وي، امري وجودي است؛ زيرا وصفي براي وجود انساني است. از سوي ديگر، وجود در فلسفة صدرايي اصالت دارد. وجودي بودن کرامت و اصالت داشتن وجود، ذاتي بودن کرامت را در پي دارد که به علت تشکيک وجود، کرامت نيز داراي مراتب و قابل رشد است. داشتن يک معيار ارزش متعالي (همچون قرب) در نگاه صدرايي، ضمن حفظ اين کرامت و رشد آن، انسان را به مقام خلافةاللهي مي‌رساند (صدرالمتألهين، 1366، ج‏2، ص315).
    قرآن گرامي‌ترين انسان‌ها را باتقواترين مي‌خواند (حجرات: 13). تقوا از نظر ملاصدرا، مهم‌ترين عامل قرب است. ازاين‌رو وي به ‌شدت بر تصفية نفس و اطاعت از شريعت براي وصول به قرب تأکيد دارد (صدرالمتألهين، 1366،  ج4، ص250 و 366؛ ج7، ص242؛ 1354، ص498؛ 1383، ج2، ص114) و تقوا چيزي جز تصفية نفس و اطاعت از شريعت نيست. درحقيقت از نظر صدرالمتألهين، ميان تقوا، کرامت، مقام قرب و خلافت ارتباط وثيقي وجود دارد.
    4-3. فطرت الهي
    افراد بشر با همة تفاوت‌ها، سرشتي مشترک با يکديگر دارند که خداوند در وجود همة آنها قرار داده است. از شواهد وجود چنين سرشتي است که انسان‌ها از نژادها و فرهنگ‌هاي مختلف، در احکام اولي عقل نظري مانند «اجتماع نقيضين محال است» و عقل عملي همچون «بايد عدالت ورزيد» با هم توافق دارند و در تمايلات فراحيواني همچون «حقيقت‌جويي» و مثل آن مشترک هستند (جمعي از نويسندگان، 1397، ص149)؛ اگرچه همة اين تمايلات به ‌نسبت مراتب وجودي، بنابر تشکيک وجود صدرايي (صدرالمتألهين، 1360الف، ص135؛ 1981، ج3، ص230؛ عبوديت، 1390، ص276ـ217)، شدت و ضعف دارند. قرآن بر اين فطرت الهي تصريح دارد (روم: 30). صدرالمتألهين ضمن وديعه دانستن فطرت الهي، آن را سبب معرفت به خدا و لقاي او مي‌داند و مکرر به آن اشاره و بر آن تأکيد دارد (صدرالمتألهين، 1383، ج3، ص181).
    5-3. کمال‌طلبي
    خداوند به‌طور فطري در وجود انسان، ميل به کمال را قرار داده است. اين کمال که در غايت، به قرب به حق منتهي مي‌شود، راهش طاعات، عبادات، رياضيات شرعي و تصفية نفوس است (صدرالمتألهين، 1366، ج4، ص366 و 250؛ 1383، ج2، ص114؛ 1381، ص140). همة آنچه خداوند براي نيل به هدف نهايي در وجود انسان به شکل بالقوه قرار داده، از سر لطف است تا در ساية اختيار و تلاش انسان، به نتيجه‌اي که مد نظر است، برسد. کمال و سعادت انسان در نگاه صدرالمتألهين، به‌شدت مورد توجه است و بهترين کمال و سعادتْ قرب است (صدرالمتألهين، 1354، ص500؛ 1366، ج2، ص315).
    حرکت جوهري که درحقيقت استکمال نفس انساني است، اعتقاد به امکان فقري و نيازمندي به وجود مستقل و غني و درنتيجه، توجه به قرب براي مرتفع شدن اين نياز، سريان عشق در همة عالم براي وصول و فنا در هستي مطلق خداوند و الهي بودن فطرت انساني، نشان از توجه به اين بحث، در آثار صدرالمتألهين است. منشأ اين کمال‌طلبي (يعني قرب) را مي‌توان ابتدا در حب ذات، عشق و فطرت و سپس در مباني هستي‌شناختي صدرالمتألهين که ـ پيش از اين گذشت ـ جست‌وجو نمود. صدرالمتألهين به اين کمال‌طلبي تصريح دارد (صدرالمتألهين، 1981، ج7، ص148؛ ج2، ص237؛ ج3، ص61؛ 1383، ج3، ص95).
    6-3. شوق به لقاي حضرت حق و فناي في‌ الله ( قرب الهي، کمال نهايي انسان)
    همچنان‌که گذشت، هر انساني به دنبال کمال است و همة انسان‌ها به علت فطري بودن اين ميل، در آن اشتراک دارند، ‌ليکن وجه امتياز آنها در نوع کمالي است که مکاتب اخلاقي و به‌تبع آن، انسان‌ها براي خود تعيين مي‌نمايند. اين کمال گاهي سود، لذت، قدرت، فضيلت و مانند آن معنا مي‌شود. بنا بر مباني هستي‌شناسي صدرالمتألهين که عشق را در همة هستي و در انسان ساري و جاري مي‌بيند، فلسفة اين عشق، حرکت طبعي و فطري به سمت بهترين معشوق است که آن را خدا معرفي مي‌کند (صدرالمتألهين، 1383، ج3، ص97؛ 1981، ج7، ص148؛ ج2، ص237؛ 1387، ص316-315؛ جوادي آملي، 1386ب، ج3، ص331).
    الاسفار الاربعه عنوان سفرهاي عرفاني چهارگانه نفس است (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص13؛ 1387، ج1، ص105) که صدرالمتألهين براي نفس انساني در جهت کمال آن و با توجه به حرکت جوهري تعريف نموده است. وي سفر اول را که به فناي في ‌الله مي‌انجامد و در آثار عرفاني از آن مکرر سخن به ميان آمده، مرتبة نهايي عقل عملي مي‌داند که به‌واسطة مراتب پيشين خود، يعني التزام به شريعت و تصفية نفس محقق شده است (صدرالمتألهين، 1354، ص275؛ 1360الف، ص207). تفسير ديگر اين مقام قرب به حق است. اين عشق، عشق به وصول، بازگشت، لقا و بلکه فناي در حق است (صدرالمتألهين، 1981، ج7، ص148–149؛ ج2، ص237؛ 1366، ج1، ص8؛ ج6، ص105؛ 1383، ج3، ص95؛ 1375، ص326).
    7-3. انتخاب آگاهانه
    صدرالمتألهين بر عقل در دو قسم نظري و عملي آن تأکيد و اصرار دارد و کمال انسان را در اتحاد کمال اين دو عقل مي‌داند (عبداللهي، 1390، ص278). وي از عقل به‌ «رسول باطني» ياد مي‌کند (صدرالمتألهين، 1383، ج2، ص389) و معتقد است: در تشخيص حسن و قبح افعال راهگشاست (صدرالمتألهين، 1981، ج4، ص161).
    صدرالمتألهين کساني را که به اين عنصر مهم توجه ندارند و يا کارکردش را انکار مي‌کنند، مذمت مي‌کند (صدرالمتألهين، 1375، ص273؛ 1366، ج2، ص232). انتخاب آگاهانه از توجه به اين عقلانيت و نيز نيت (صدرالمتألهين، 1383، ج‏2، ص204؛ 1360ب، ص188-189؛ 1363ب، ص435) و داشتن اختيار (صدرالمتألهين، 1981، ج‏7، ص83؛ 1383، ج2، ص204؛ 1375، ص315) نشئت مي‌گيرد که صدرالمتألهين از آنها فروگذار نکرده است.
    8-3. مسئوليت اخلاقي
    مسئوليت اخلاقي در نظام اخلاقي که در آن نظام، خوبي و بدي اعمال و رفتار بر اساس دوري و نزديکي به خداوند محک زده مي‌شود، بسيار پررنگ است. انسان در ساية اختيار و انتخاب آگاهانه، در مقابل خدا، خود و ديگران مسئوليت دارد و متعهد است. صدرالمتألهين اطاعت از دستورات شرعي را در جهت تهذيب نفس و درنتيجه، قرب به حق مي‌داند و فلسفة ارسال آن اوامر از طريق نبوت را قرب به حضرت حق مي‌خواند (صدرالمتألهين، 1366، ج4، ص366 و 250؛ 1383، ج2، ص114؛ 1381، ص140).
    بخش قابل‌توجهي از اوامر الهي ناظر به احساس مسئوليت انسان در مقابل خدا، برخي نسبت‌‌ به خود و برخي نسبت ‌به محيط اطراف است که ديگران را نيز شامل مي‌شود. سفر اول و دوم که «سير من الخلق الي الحق» و «سير من الحق الي الحق» نام دارد، مسئوليت انسان در مقابل نفس خود و خداست و سفر چهارم و پنجم خود را که با عنوان «سير من الحق الي الخلق» و «سير من الخلق الي الخلق» نام‌گذاري کرده، به دستگيري از خلايق اختصاص داده است (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص13؛ 1340، ج1، ص105). وي معتقد به قرآن و حديث است و قرآن بر اين حقيقت تصريح دارد. روايات نيز به اين مهم پرداخته‌اند (مجلسي، 1403ق، ج72، ص38).
    افزون بر همة اينها، مسئوليت اخلاقي را مي‌توان در افق اصالت وجود، تشکيک وجود و حرکت جوهري صدرايي ترسيم کرد. هرچه انسان در سير صعودي، سعۀ وجودي بيشتري داشته باشد، از صفات کمالي بيشتري بهره‌مند خواهد شد و اخلاقي‌‌تر عمل خواهد کرد. درحقيقت، مسئوليت اخلاقي جزئي از استکمال آدمي است.
    لازم به ذکر است که محيط اطراف، حتي گياهان، حيوانات و اشيا را نيز دربر مي‌گيرد، به‌‌گونه‌اي ‌که با مراجعه به شرع مقدس، براي آنها نيز آدابي مطرح شده است.
    9-3. جسمانية‌‌الحدوث و روحانية‌‌البقاء بودن نفس انساني
    صدرالمتألهين ماهيت نفس را در لحظة حدوث، جسماني مي‌داند و معتقد است: اين نفس جسماني با حرکت جوهري مراتب پايين وجود را پشت سر گذاشته و به مرتبة بالاي وجود که تجرد نفس است، خواهد رسيد. اين در حالي است که حکماي پيش از وي، نفس را از جنس ماده نمي‌دانستند و معتقد بودند: نفس به جسم مادي ملحق مي‌شود. اين اختلاف نظر ميان وي و فلاسفة گذشته، نظرية جديدي پديد آورد که از آن به جسمانية‌‌الحدوث و روحانية‌‌البقاء بودن نفس ياد مي‌شود (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص348؛ 1363ب، ص536). اين نظريه بر مباني متعدد فکري صدرا ازجمله «اصالت وجود»، «تشکيک وجود» و به‌ويژه «حرکت جوهري» مبتني است (صدرالمتألهين، 1981، ج8، ص347؛ صدرالمتألهين، 1363ب، ص536–537).
    10-3. اصالت و خلود روح
    به ‌اعتقاد صدرالمتألهين ـ همان‌گونه که پيش از اين آمد ـ نفس حادث جسماني و روحاني البقاست. از جسم حادث شده و مبدأ تکون آن مادة جسماني است و در ابتدا يک موجود بالفعل روحاني نيست، ليکن در مسير تکامل خود بر اساس اصالت و تشکيک وجود و در پرتو حرکت جوهري، به نفس تبديل مي‌شود و بقا و ثبات وجودي مي‌يابد. درحقيقت، اصالت، تشکيک و حرکت جوهري راه را براي نفس تا تجرد کامل بازگذاشته، با اتصال به معقولات و قرب، به غايت خود مي‌رسد و تکامل مي‌يابد (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص2).
    استکمال نفس بسته به نوع ملکات اخلاقي که دارد، نفس به آن متصف مي‌شود. ازاين‌رو صدرالمتألهين بر تزکية نفس انساني که با عمل به شريعت ارتباط وثيقي دارد، تصريح و تأکيد دارد (صدرالمتألهين، 1366، ج3، ص294؛ ج4، ص250 و 366؛ ج7، ص242؛ 1354، ص498؛ 1360ب، ص249ـ252؛ 1381، ص52)؛ زيرا قربي که صدرالمتأليهن به‌عنوان غايت از آن ياد مي‌کند و وجه تمايز غايت‌گرايي وي با ديگر معيارهاي غايت‌گرايي است، در ساية آن حاصل مي‌شود (ر.ک: ورمزيار، 1400).
    لازم به ذکر است که تجرد نفس مهم‌ترين پاية جاودانگي است و از نظر صدرالمتألهين، نفس براي آنکه به اين مرحله برسد، بايد از مرز حيواني بگذرد و به مرتبة انساني برسد. نفس انساني از طريق کسب علم و معرفت، از مرتبة حس و وهم فراتر مي‌رود و از نازل‌ترين مرتبه شناخت که تأمين نياز مادي است، تعالي مي‌يابد (صدرالمتألهين، 1360الف، ص302-305). دستيابي به علم و معرفت حقيقي با گذر از مراحل حيواني، تصفية نفس و استکمال آن ارتباط مستقيم دارد (ر.ک: ورمزيار، 1400).
    11-3. نيازمندي انسان به وحي براي دستيابي به کمال حقيقي
    انسان براي دستيابي به کمال نهايي در فلسفة صدرايي، نيازمند وحي است. عقل انسان براي دريافت جزئيات اين مسير و چگونگي حرکت در آن کافي نيست و بايد اين معرفت خاص را از ناحية وحي دريافت نمايد. از‌اين‌رو صدرالمتألهين فلسفة ارسال رسل را به اين امر باز مي‌گرداند و معتقد است: انبيا براي اين رسالت برگزيده شده‌اند:
    بدان که خداوند متعال قرآن را بر پيامبر اسلام نازل کرد تا مردم را از ظلمت جهل و گمراهي خارج و به نور فهم و هدايت وارد نمايد. نيست بندة هدايت‌شده‌اي، مگر اينکه پيش از آن برايش اشارات و تنبيهاتي گذاشتيم که به‌خاطر آن نورهاي پي در پي، از حجاب‌هاي دنيوي به معارف اخروي رهنمون شود (صدرالمتألهين، 1366، ج6، ص183).
    4. تبيين ارتباط بنيان‌هاي هستي‌شناختي و انسان‌شناختي با نظرية اخلاقي صدرالمتألهين
    در تبيين رابطة ميان اين دو دسته بنيان‌ها، يعني هستي‌شناختي و انسان‌شناختي صدرالمتألهين و نظرية اخلاقي وي، بايد گفت: اين مباني به‌مثابة مجموعه‌اي منسجم از نوآوري‌هاي انديشة صدرايي با قرار گرفتن در کنار يکديگر و در ارتباط با هم، تبييني جامع از معيار اخلاقي وي ارائه مي‌دهد و نظرية اخلاقي‌اش را ترسيم مي‌نمايد.
    اگر نگاهي به اصالت وجود و مساوقت وجود با خير، سعادت و کمال و در نهايت، معرفي خداوند به‌عنوان منشأ خيرات داشته باشيم (صدرالمتألهين، 1383، ج3، ص47) و نيم‌نگاهي به ميل فطري انسان به سوي کمال نهايي از سوي صدرالمتألهين بيندازيم ـ که همة اينها در مباني گذشت ـ درمي‌يابيم که خداوند به‌عنوان منشأ خيرات، درحقيقت منشأ کمال و سعادت نهايي انسان است. وصول به اين نقطه همان قرب الهي است، به‌ويژه که صدرالمتألهين در عبارتي به قرب به حضرت حق، به‌مثابة بهترين خير نيز تصريح نموده است (صدرالمتألهين، 1366، ج7، ص295).
    توجه به جريان عشق در همة هستي و به‌ويژه در درون انسان و معرفي خداوند به‌مثابة بهترين معشوق (صدرالمتألهين، 1375، ص315) از سوي صدرالمتألهين از يک‌سو و معرفي خداوند به‌عنوان بهترين خير و مساوقت خير و کمال که از مساوقت وجود با خير و کمال حاصل مي‌شود و سرانجام ميل فطري انسان براي وصول به کمال نهايي از سوي ديگر ـ همچنان‌که بحث آن در مباني به تفصيل گذشت ـ ما را به اين نکته رهنمون مي‌شود که انسان ميل فطري براي وصول به بهترين معشوق را دارد. رابطة ميان اين بنيان‌ها با نظرية اخلاقي وي که قرب‌گرايي (قرب به خدا) از نوع غايت‌گرايي است (ورمزيار، 1400)، به‌وضوح پيداست.
    بر مبناي حرکت جوهري، نفس انساني با متصف شدن به فضايل اخلاقي، ضمن ارتقا از جسماني بودن به روحاني شدن، کمال مي‌يابد و اين کمال بعد از کمال ادامه ادامه پيدا مي‌کند، تا آنجا که عالي‌ترين نوع کمال که قرب به حضرت حق است، براي نفس واقع مي‌شود و همان‌گونه که گفته شد، چون قرب معيار نهايي ارزش اخلاقي از نگاه ملاصدرا است (ر.ك: ورمزيار، 1400)، اين امر بر صراحت ارتباط ميان اين مباني و نظرية اخلاقي وي مي‌افزايد.
    تقسيم وجود به «ربطي» و «مستقل» و تبديل امکان ماهوي به فقري در وجود ربطي که بخشي ديگر از مباني است، اوج نيازمندي انسان به حضرت حق را نشان مي‌دهد. اين نيازمندي اسباب قرب به خداوند متعال را فراهم مي‌آورد (صدرالمتألهين، 1981، ج2، ص216). اينجا نيز زاوية ديگري از ارتباط ميان مباني و نظرية اخلاقي وي به نمايش گذاشته مي‌شود.
    در تبيين نظرية اخلاقي بر اساس مباني مزبور، همچنين مي‌توان به اختيار و انتخاب آگاهانه اشاره کرد که به مسئوليت اخلاقي منجر مي‌شود. عمق اين مسئوليت در اسفار اربعه قابل مشاهده است؛ به‌ويژه در سفر اول و دوم که فناي في الله و غور در صفات حضرت حق و عنوان ديگري براي قرب به حق است (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص13؛ 1340، ج1، ص105). اين سفر ناظر به مسئوليت انسان در قبال نفس خود و خداست. سفر سوم و چهارم نيز که خدمت به خلق است و خدمت به خلق بهترين راه قرب به شمار مي‌آيد (کليني، 1365، ح6، ص164)، ناظر به مسئوليت انسان در مقابل خلق است.
    نيازمندي به وحي نيز در جهت تحقق هدايت انسان در مسير کمال نهايي که تقرب به خداست و حفظ کرامت وي تا نيل به مقام خلافة‌اللهي صورت گرفته است. اين هدايت از طريق عمل به شريعت و تزکية نفس صورت مي‌پذيرد که هدف از اين تزکيه و عمل، تحقق قرب الهي است (صدرالمتألهين، 1981، ج4، ص250 و 366؛ ج7، ص242؛ 1354، ص498؛ 1383، ج2، ص114). معيار کرامت نيز ـ همچنان‌که گذشت ـ تقواست؛ از مهم‌ترين عوامل قرب به خدا. از‌اين‌رو هر دو مبناي مذکور با نظرية اخلاقي صدرالمتألهين که قرب است، ارتباط وثيقي دارد.
    انسان به حمل رقيقت و حقيقت واجد کمالات حضرت حق است، البته به شکل ناقص. با توجه به ميل فطري به کمال نهايي که خداوند در انسان به وديعه گذاشته، انسان در مسير حرکت جوهري صدرايي به سمت کمال نهايي و به فعليت رساندن کامل‌تر آن کمالات از طريق کسب فضايل انساني و پرهيز از رذايل است. کمال نهايي به تصريح صدرالمتألهين همان قرب الهي است (رك. صدرالمتألهين، 1981، ج7، ص148؛ 1354، ص500؛ 1366، ج2، ص315). اينجا نيز ردپاي قرب مشاهده مي‌شود و ارتباط ميان اين بحث با نظرية اخلاقي وي تا حدي روشن مي‌گردد.
    همچنان‌که گفته شد، رابطة بسياري از بنيان‌هاي انسان‌شناختي و هستي‌شناختي نظرية اخلاقي صدرالمتألهين که بيش از اين برشمرده و تبيين شد با نظرية اخلاقي ملاصدرا که قرب‌گرايي است و درنتيجه، با معيار ارزش اخلاقي وي که قرب است، روشن شد. برخي از اين بنيان‌ها به‌تنهايي و برخي در کنار هم توانستند اين رابطه را مستقيم يا غيرمستقيم تبيين نمايند.
    نتيجه‌گيري
    در اين نوشتار بنيان‌هاي انسان‌شناختي و هستي‌شناختي نظرية اخلاقي صدرالمتألهين که غايت‌گرايي از جنس قرب است، تبيين و در برخي موارد استنباط گشت. بيشتر اين مباني با قرار گرفتن در کنار يکديگر به ترسيم نظرية اخلاقي وي مي‌پردازد. از ميان مباني هستي‌شناختي نظرية اخلاقي وي، مي‌توان به اصالت وجود، تشکيک وجود، تقسيمات وجود به مستقل و رابط، مساوقت وجود با خير و سعادت، معرفي خداوند به‌عنوان بهترين کمال و خير، جريان عشق در همة هستي، حرکت جوهري و برخي ديگر اشاره کرد.
    حب ذات، کمال‌طلبي، شوق به کمال نهايي و قرب الهي، امکان فقري وجود رابط، مسئوليت اخلاقي و برخي ديگر از جمله مباني انسان‌شناختي اين نظريه است. تبيين ارتباط ميان اين بنيان‌ها با نظرية اخلاقي صدرالمتألهين که قرب‌گرايي است، بخش مهم ديگري از اين نوشتار بود.
    نويسنده در موارد متعدد، با استفاده از ترکيب مباني گوناگون و ايجاد پل ارتباطي ميان نتيجة آن با معيار قرب، به شکل مستقيم يا غيرمستقيم بر اين امر صحه گذاشته است. بسياري از موارد بر اين موضوع تصريح دارد و جايي براي ترديد باقي نمي‌گذارد. 

    References: 
    • احمدپور، مهدی (1395). آشنایی با دانش اخلاق اسلامی. قم: معارف.
    • پینکافس، ادموند (1382). از مسئله‌محوری تا فضیلت‌گرایی. ترجمه و تعلیقات: سیدمحمدرضا حسینی و مهدی علیپور. قم: معارف.
    • جوادی آملی، عبدالله (1386الف). رحیق مختوم. قم: اسراء.
    • جوادی آملی، عبدالله (1386ب). سرچشمة اندیشه. قم: اسراء.
    • جمعی از نویسندگان (1397). مبانی علوم انسانی اسلامی. قم: مؤسسۀ آموزشی پژوهشی امام خمینی.
    • خزاعی، زهرا (1389). اخلاق فضیلت. تهران: حکمت.
    • رهنمائی، سیداحمد (1388). درآمدی بر فلسفة تعلیم و تربیت. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • شورای عالی انقلاب فرهنگی (1390). مبانی نظری سند تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی جمهوری اسلامی ایران. تهران: انقلاب اسلامی.
    • عبداللهی، مهدی (1390). کمال نهایی و راه تحصیل آن از دیدگاه فیلسوفان اسلامی. قم: مؤسسۀ آموزشی پژوهشی امام خمینی.
    • صدر‌المتألهین (1981). الحکمة المتعالیة فی اسفار العقلیة الاربعه. قم: دار احیاء التراث.
    • صدرالمتألهین (1340). رسالة سه اصل. تصحیح: سیدحسین نصر. تهران: دانشگاه علوم معقول و منقول.
    • صدرالمتألهین (1354). المبدأ و المعاد. تصحیح و تعلیق: سیدجلال‌الدین آشتیانی. تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
    • صدرالمتألهین (1360الف). الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه. مشهد: المرکز الجامعی.
    • صدرالمتألهین (1360ب). اسرار الآیات. تهران: انجمن حکمت و فلسفة ایران.
    • صدرالمتألهین (1361). العرشیه. تصحیح: غلامحسین آهنی. تهران: مولی.
    • صدرالمتألهین (1363الف). کتاب المشاعر. به اهتمام هانری کربن. تهران: کتابخانة طهوری.
    • صدرالمتألهین (1363ب). مفاتیح‌ الغیب. مقدمه و تصحیح: محمد خواجوی. تهران: مؤسسة تحقیقات فرهنگی.
    • صدرالمتألهین (1366). تفسیر القرآن الکریم. قم: بیدار.
    • صدرالمتألهین (1375). مجموعه رسائل فلسفی. تصحیح و تعلیق: حامد ناجی اصفهانی. تهران: حکمت.
    • صدرالمتألهین (1381). کسر اصنام الجاهلیه. مقدمه و تصحیح: حسن جهانگیری. تهران: بنیاد حکمت صدرا.
    • صدرالمتألهین (1383). شرح اصول کافی. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
    • صدرالمتألهین (1387). سه رسالة فلسفی. قم: دفتر تبلیغات اسلامی.
    • عبودیت، عبدالرسول (1390). درآمدی به نظام حکمت صدرایی. تهران: سمت.
    • فتحعلی، محمود و دیگران (1391). فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • کلینی، محمد بن یعقوب (1365). اصول کافی. تحقیق: علی‌اکبر غفاری. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
    • مازندرانی، محمدصالح بن احمد (1421ق). شرح اصول کافی. تحقیق: ابوالحسن شعرانی. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
    • مجلسی، محمدباقر (1403). بحار الانوار. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1391). فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی. تهران: مؤسسة فرهنگی مدرسة برهان.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1384). به سوی خودسازی. نگارش: کریم سبحانی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مطهری، مرتضی (1388). مجموعه‌آثار. تهران: صدرا.
    • مک ناوتن، دیوید (1380). بصیرت اخلاقی. ترجمة محمود فتحعلی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • ورمزیار، مرضیه (1396). آثار نظری و عملی وجود رابط در حکمت متعالیه. آیین حکمت، 34(9)، 159–183.
    • ورمزیار، مرضیه (1400). معیار ارزش اخلاقی در نگرش صدرایی. آیین حکمت، 48(13)، 159–190.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ورمزیار، مرضیه، حسینی قلعه بهمن، سیداکبر، گرامی، غلامحسین.(1404) بنیان های هستی شناختی و انسان شناختی نظریه ارزش اخلاقی صدرالمتالهین. دو فصلنامه معرفت اخلاقی، 16(1)، 19-32 https://doi.org/10.22034/marefateakhlagi.2024.5001002

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مرضیه ورمزیار؛ سیداکبر حسینی قلعه بهمن؛ غلامحسین گرامی."بنیان های هستی شناختی و انسان شناختی نظریه ارزش اخلاقی صدرالمتالهین". دو فصلنامه معرفت اخلاقی، 16، 1، 1404، 19-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ورمزیار، مرضیه، حسینی قلعه بهمن، سیداکبر، گرامی، غلامحسین.(1404) 'بنیان های هستی شناختی و انسان شناختی نظریه ارزش اخلاقی صدرالمتالهین'، دو فصلنامه معرفت اخلاقی، 16(1), pp. 19-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ورمزیار، مرضیه، حسینی قلعه بهمن، سیداکبر، گرامی، غلامحسین. بنیان های هستی شناختی و انسان شناختی نظریه ارزش اخلاقی صدرالمتالهین. معرفت اخلاقی، 16, 1404؛ 16(1): 19-32