آدمیان همواره بر سر چندراهی انتخاب قرار دارند و آنها همواره ناگزیر از سنجش گزینه های مختلف اند. ارزشگذاری یا اخلاق ابزار این کار است. سیاست به عنوان یکی از عرصه های زندگی آدمی، از این قاعده مستثنا نیست. تهی کردن سیاست از اخلاق، کاری ناممکن و عبث است. تنها می توان این گونه بحث کرد که کدام نگرش اخلاقی، می تواند و باید بر حوزه عمومی حاکم باشد؟ اخلاق در چه حوزه هایی از سیاست و به چه صورتی باید رعایت شود. این مقاله با روش توصیفی ـ تحلیلی، به بررسی بخش هایی از سیاست می پردازد که نیازمند قواعد اخلاقی است. این بخش ها عبارتند از: تشکیل جامعة سیاسی و دولت، توجیه رابطه اطاعت میان فرمانروا و فرمانبردار (نظریه مشروعیت)، محدوده اعمال آمریت، چگونگی اعمال آمریت، و روابط جمعی شهروندان. اما دامنة دخالت اخلاق در سیاست را بر حسب کارگزار یا فاعل اخلاقی، می توان تقسیم بندی کرد؛ اخلاق شهریاری و اخلاق شهروندی. این دو مجموعه، شامل همان چیزی است که گاهی با نام فضیلت سیاسی، یا فضیلت مدنی از آن یاد می شود.