فلسفة اخلاق مارکسیستی به طور اعم نزد مارکس و لنین، و به طور اخص نزد مارکسیست های ایرانی کمتر مورد توجه پژوهشگران ایرانی بوده است. این مقاله درصدد است به طرح اندیشه های نظری این مکتب در روایت مارکسی و لنینی آن، و به ویژه روایت ایرانی از آن نزد ارانی، طبری و خامه ای بپردازد. سپس در یک نگاه کلی، در قالب ملاحظاتی، با نقد کلی این اندیشه ها، دشواری ها و پرسش های پیش روی آنها را مطرح می سازد.